interview
فیلم مستند « لُنگ » در ایرانشهر کلید خورد
فیلم مستند لُنگ به کارگردانی عبدالرحمن نورزهی در ایرانشهر کلید خورد.
فیلم مستند لُنگ فیلمی در خصوص آداب و فرهنگ بلوچ در رابطه با لُنگ می باشد که زمان آن چهل دقیقه است و به نوعی خوی و عادات و نحوه استفاده از لُنگ در جوامع بلوچ را به تصویر می کشد.
عبدالرحمن نورزهی زمان فیلم برداری را 10 الی 15 روز ذکر نمود .
ازجمله کارهای این کارگردان بومی که فارغ التحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشگاه سوره تهران است فیلمهای تنهایی ، نادیده، مرگ مادر ( مستند ) ، حُرماگ {خرما } (مستند )، شلیک ( کوتاه داستانی ) را نیز می توان نام برد .
عوامل فیلم : تهیه کننده = علی وفادار، مدیر تولید = محمد رضا دوستکام، تصویر بردار= قاسم اضغر پور، صدابردار= محمد زمانی عصمتی می باشند .
اخراج بیش از 50 کارگر شهرداری نیکشهر
اخراج بیش از 50 کارگر شهرداری نیکشهر
روش جدید پاسخگویی مسوولان به عقب ماندگی 6 ماه حقوق- عدم پرداخت 2 سال و 6 ماه اضافه کار - نگرفتن عیدی و پاداش سال 90 تعداد یکصد کارگر و کارمند شهرداری نیکشهر
4 ماه است که بیمه کارگران شهرداری نیکشهر به دلیل عدم پرداخت حق بیمه توسط شهرداری تمدید نمی شود و نمی توانند آنرا استفاده کنند.
مسوولان محترم به داد کارگران شهرداری نیکشهر برسید چرا که آه و ناله کارگری که بدون بیمه و 6 ماه بدون حقوق و اضافه کار و عیدی و پاداش در سرما و گرما به نظافت شهر مشغول بوده شما را کمرشکن و نابود خواهد کرد؟ آیا این است عدالت و حمایت از کارگر ضعیف و قشر کم درآمد...؟
ماکسیم گورکی، ادبیات و انسانیت

ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه، ماکسیم گورگی، بنیانگذار رئالیسم سوسیالیستی (۱۹۳۶- ۱۸۶۸)
حسین نوشآذر- انسانهای محروم و ندار در مرکز آثار ماکسیم گورکی قرار دارند. او با واقعگرایی و با توجه به شخصیتهایی که از میان رعیتها و کارگران و بیچیزان جامعه انتخاب میکرد، موفق شد شیوه تازهای در ادبیات داستانی جهان ابداع کند.
نظریه "رئالیسم سوسیالیستی" در ادبیات، هم وظیفه نویسنده را بهروشنی تعریف کرده و هم اینکه انتظاراتش از یک اثر ادبی را مشخص کرده است. بر اساس این نظریه اثر ادبی فینفسه فاقد ارزش است، بلکه بیش از آنکه یک پدیده به اصطلاح "قائم به ذات" به شمار آید، یعنی به خودی خود قابل تأمل باشد، میبایست در خدمت به جامعه قرار داشته باشد و خوانندگان را بر اساس آموزههای مارکسیسم تربیت کند و پرورش دهد.
رئالیسم سوسیالیستی سالهای دراز است که منسوخ شده، اما در ایران، در سالهای پیش از انقلاب طرفدارانی داشت و بحثهای بسیاری پیرامون آن درمیگرفت. در سالهای بعد از انقلاب، ادبیات دولتی که آن را با عنوان "ادبیات دفاع مقدس" میشناسیم، رونق گرفت. ادبیات "دفاع مقدس" و اصولاً هنر و ادبیات دولتی از هر نوعش با رئالیسم سوسیالیستی خویشاوند است. هر دو از یک سویه ایدئولوژیک برخوردارند و هر دو از اثر انتظار دارند تبلیغی باشد و به تثبیت پایههای قدرت سیاسی کمک کند.
در مجموعه برنامههای ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان میرسد، امروز به ماکسیم گورکی که با چخوف در یک زمان میزیست، و مانند او عدالتخواه بود، اما برخلاف چخوف به انقلاب اعتقاد داشت میپردازیم.
گورکی، یک نویسنده خودساخته و خودآموخته
گورکی که در اصل آلکس پشکوف نام داشت در خانوادهای فقیر پرورش پیدا کرده بود. پس از مرگ مادرش، پدربزرگش سرپرستیاش را به عهده گرفت و او را واداشت که در سنین نوجوانی به عنوان کارگر روزمزد کار کند. در سال ۱۸۸۴ گورکی تلاش کرد وارد داشگاه شهر کازان شود، اما موفق نشد. با اینحال این تلاش ناموفق از برخی لحاظ سرنوشت و اندیشه او را دگرگون کرد. در این شهر بود که گورکی برای نخستین بار با اندیشههای انقلابی آشنا شد. او مدام مطالعه میکرد و بر دانشش میافزود. اما او را به دانشگاه راه نداده بودند و ازین نظر که فاصلهای بین او و دیگر دانشجویان بود، به شدت رنج میبرد.
"مادر" که از کتابهای بالینی جوانان چپ در سالهای انقلاب ایران بهشمار میآمد، بیتردید شاهکار گورکیست.
گورکی با توجه به آسیبهای روحی که در کودکی و نوجوانی متحمل شده بود، از افسردگی رنج میبرد. بیماری او آنقدر جدی بود که در سال ۱۸۸۷ تلاش کرد خودکشی کند. این تلاش هم ناکام ماند و تنها فایدهای که برای او داشت این بود که ریهاش آسیب دید و به بیماری سل که در آن زمان شیوع داشت، مبتلا شد. در این مدت فعالیتهای انقلابیاش آشکار شده بود و پلیس تزار متوجهاش شده بود. برای همین گورکی تصمیم گرفت به سفر برود. او پای پیاده بخشی از روسیه را درنوردید و در تفلیس با یک حلقه انقلابی آشنا شد. آنها بودند که به گورکی پیشنهاد دادند که دیدهها و شنیدههایش را در کتابی ثبت کند. چنین بود که او در سال ۱۸۹۲ یک داستان کوتاه نوشت و در یک روزنامه شهرستانی بیاهمیت به نام کاوکاز منتشر کرد. او این داستان را با نام مستعار گورکی که به معنای "تلخ" یا "تلخکام" است، انتشار داد.
میگویند با داستانی به نام "چلکاش" گورکی به شهرت رسید. من این داستان را نخواندهام. اما نخستین رمان او "فوما گوردیف" از هر نظر یک رمان انقلابیست. گورگی در این رمان از دریچه چشم یک سرمایهدار به نام "فوما گوردیف" طرحی از فروپاشی جامعه فئودالی روسیه پیش از انقلاب اکتبر به دست میدهد. گورکی بر خلاف تصور همگانی با سرمایهداران نوکیسه از کودکی به خوبی آشنایی داشت و این شناخت از شخصیتپردازی "فوما گوردیف" به خوبی پیداست. با اینحال مهمترین شخصیت این کتاب، ضد قهرمان این اثر، بازرگانی به نام ماژاکین است که به مادیگرایی اعتقاد دارد و "فوما گوردیف" با نظرات او موافقتی ندارد. این ضدیت در بستر فروپاشی فئودالیسم، داستان را بهخوبی پیش میبرد.
"سرود مرغ طوفان" اما از نظر تأثیرگذاری در حلقههای انقلابی در روسیه مهمترین اثر گورکی بهشمار میآید. او در سن پترزبورگ در تظاهراتی شرکت کرد. پلیس این تظاهرات را به خون کشید و پس از این واقعه بود که گورکی "سرود مرغ طوفان" را نوشت. او در تصویرپردازیهایی که از طریق اشعار انقلابی فارسی برای ما آشناست، حلقههای انقلابی را برانگیخت و این کتاب بهزودی به کتاب بالینی انقلابیون بدل گشت.
"مادر" که از کتابهای بالینی جوانان چپ در سالهای انقلاب ایران بهشمار میآمد، بیتردید شاهکار گورکیست. این داستان ماجرای یک جوان انقلابیست به نام پاول ولاسف. مادر او ابتدا نگران فرزندش است، اما بهتدریج به عقاید انقلابی او میگرود و کم کم از یک شناخت سیاسی برخوردار میشود، به حزب کمونیست میپیوندد و راه فرزندش را ادامه میدهد. بیتردید برای یک نوجوان انقلابی که به مادرش وابسته است، این موضوع میتواند بسیار وسوسهانگیز باشد.
گورکی، یک نویسنده معترض
پس از پیروزی انقلاب گورکی به هیچوجه خود را با لنین همسو نکرد. او تلاش میکرد از منافع روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان که از گرسنگی رنج میبردند حمایت کند. لنین که از نفوذ معنوی گورکی اطلاع داشت و میترسید او موفق شود حلقهای از نویسندگان مخالف را بسیج کند، دستور داد گورکی را بازداشت کنند و به او تفهیم کرد که بهتر است برای مداوای بیماری سل به خارج سفر کند.
گورکی یک نویسنده معترض بود و مانند هر نویسنده عدالتخواه دیگری، پس از پیروزی انقلاب به قدرت حاکم روی خوش نشان نداد. این موضوع از این نظر اهمیت دارد که میبینیم در ایران اسلامی از آلاحمد بارها ستایش کردهاند و نه تنها خیابانی را به نام او کرده اند، بلکه یک جایزه دولتی را هم به نام او رقم زدهاند. غافل از آنکه تردیدی نیست که اگر آلاحمد زنده میماند و پیروزی انقلاب را به چشم میدید، قطعاً با سرکوب آزادی و اندیشه مقابله میکرد و چه بسا در همان بهار آزادی او را هم مانند غلامحسین ساعدی به تبعید میفرستادند.
باری، سرنوشت گورکی هم تبعید بود. او از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۱ در اروپا بهسر برد. در سال ۱۹۳۱ وقتی که پایههای قدرت سیاسی در روسیه تثبیت شد، از او دعوت کردند به روسیه بازگردد. به او مدال افتخار دادند و او را به ریاست کانون نویسندگان برگزیدند. در این دوران بود که گورکی نظریه رئالیسم سوسیالیستی را تدوین کرد. میبینیم که عقاید انقلابی در سالخوردگی چگونه فروکش میکند و چگونه است که فرد وقتی به مرگ نزدیک میشود، با احتیاط عمل میکند و چه بسا دست از اعتراض و مخالفت بردارد. در هر حال گورکی در سالهای پایانی زندگانیاش آرامش و قرار پیدا کرد.
شصتسالگی او را با شکوه هر چه تمامتر جشن گرفتند و نهادها و کتابخانههای بیشماری را به نام او کردند. ازین نظر بخت با گورکی بود و دستکم در غربت دق نکرد و مانند شاعران زبدهای همچون ماندلشتام در سیبری استخوانهایش از سرما نترکید. تاوان این خوشاقبالی این است که امروزه دیگر کمتر کسی از کورکی یاد میکند، و این تقدیر همه نویسندگان ایدئولوژیک است: تا وقتی ایدئولوژی حکومت میکند از نعمت و ثروت و شهرت برخوردارند، اما آثار آنها نخواهد ماند و نسلهای بعدی نسبت به آنان بیتفاوت خواهند بود.
کارخانه "پاک شیرتفتان" در آستانه تعطیلی قرار دارد
مدیر عامل کارخانه “پاک شیرتفتان” در شهرستان خاش از توابع سیستان و بلوچستان گفت: این واحد تولیدی صنعتی به دلیل عدم حمایت های مسئولین درآستانه تعطیلی قرار دارد.
حاجی خرم ریگی صبح امروز در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه سیستان و بلوچستان، افزود: بعداز اجرای طرح هدفمندی یارانه ها فشارهای زیادی به مجموعه هیئت مدیره کارخانه پاک شیر تفتان وارد آمد و در حال حاضر به دلیل بالا بودن هزینه های آب، برق، کرایه حمل و هزینه کارگران ،خریداری و نصب ماشین آلات و سیستم های جدید و هوشمند و آوردن مواد اولیه و همچنین نداشتن مجوز ورود شیرخام از دیگر شهرهای کشور خسارات زیادی به ما وارد گردیده است.
وی اظهار داشت: هم اکنون کارگران شاغل در کارخانه ماهانه بالغ بر 90 میلیون ریال هزینه بر ما تحمیل می کنند و از طرفی واردات سنتی شیر و فراورده های لبنی بی کیفیت و غیر بهداشتی ضربات سختی را به کارخانه وارد می کند.
مدیر عامل کارخانه پاک شیرتفتان بیان کرد: در حال حاضر ظرفیت تولید بیش از 90 تن شیر و فراورده های لبنی در کارخانه وجود دارد و در حال حاضر به دلیل مشکلات فراوان تولیدات ما به کمتر از ده درصد از این میزان می رسد.
حاجی خرم ریگی تصریح کرد: قبل از اجرای طرحهدفمندی یارانه ها دراین واحد تولیدی صنعتی بیش از 20 تن شیر و فراورده های لبنی تولید می شد اما در حال حاضر ما توان تولید سه و نیم تن محصول را در کارخانه داریم.
وی گفت: انتظار ما از مسئولان استانی و کشوری این است روزانه از این واحد تولیدی صنعتی بازدید کنند و با آشنا شدن از وضعیت کار و فعالیت ما نسبت به رفع مشکلات و معضلات چاره اندیشی نمایند.
وی همچنین با اشاره به فعالیت واحدهای تولیدی در شهرک صنعتی، معافیت این واحدها از مالیات بر در آمد را خواستار شد.
موسی بلوچ تنها دو نی نواز نیکشهری امروز در تصادف جان باخت.
موسی بلوچ تنها دو نی نواز نیکشهری امروز در تصادف جان باخت.
موسی بلوچ نوازنده دو نی صبح امروز پنجشنبه 22/10/1390 در مسیر جاده بنت به نیکشهر نرسیده به روستای بلپیر در حدود 30 کلیومتری نیکشهر با ماشین پراید خودش با یک پژو 405 تصادف و پس از انتقال به بیمارستان 22 بهمن نیکشهر به دلیل شدت جراحات وارده ساعاتی پیش جان باخت.
موسی بلوچ ساکن روستای ملوران واقع در 52 کیلومتری جاده نیکشهر به بنت است و چندین سال است که دو نی می نوازد.
تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی
تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی
من همه در حکم توام تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی
با همه ای رشک پری چون سوی من برگذری
باش چنین تیز مران تا که بدانم که تویی
دوش گذشتی ز درم بوی نبردم ز تو من
کرد خبر گوش مرا جان و روانم که تویی
چون همه جان روید و دل همچو گیاه خاک درت
جان و دلی را چه محل ای دل و جانم که تویی
ای نظرت ناظر ما ای چو خرد حاضر ما
لیک مرا زهره کجا تا به جهانم که تویی
چون تو مرا گوش کشان بردی از آن جا که منم
بر سر آن منظرهها هم بنشانم که تویی
مستم و تو مست ز من سهو و خطا جست ز من
من نرسم لیک بدان هم تو رسانم که تویی
زین همه خاموش کنم صبر و صبر نوش کنم
عذر گناهی که کنون گفت زبانم که تویی
دیوان شمس - مولوی
روم به جای دگر ،دل دهم به یار دگر
روم به جای دگر ،دل دهم به یار دگر
هوای یار دگر دارم و دیار دگر
به دیگری دهم این دل که خوار کرده ی تست
چرا که عاشق نو دارد اعتبار دگر
میان ما و تو ناز و نیاز برطرفست
به خود تو نیز بده بعد از این قرار دگر
خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم
به فکر صید دگر باشد و شکار دگر
خموش وحشی از انکار عشق او،کاین حرف
حکایتیست که گفتی هزار بار دگر
**وحشی بافقی**
ایرانیان و پارادوکس مواجهه با بیگانه

علی افشاری
علی افشاری − مسئله بیگانه و چگونگی مواجهه با آن یکی از مباحث رایج و چالشبرانگیز در فرهنگ سیاسی ایران از دیرباز تا کنون بوده است. شرایط اقلیمی و سیر تحولات تاریخی باعث شده است همواره خارجی نقشی پر رنگ در زندگی ایرانیان داشته باشد.
یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ
نویسنده: علیرضا بیاتی
اشارهای از گئورگ لوکاچ
(برگرفته از مقدمه کتاب)
مسئله مهم در داستان یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ هراسهای حاکم بر عصر استالین، بر اردوگاههای کار اجباری و غیره نیست. حداقل اینجا در درجه نخست اهمیت قرار ندارد. این درونمایه زمانی در ادبیات غرب وجود داشته است. گذشته از این، پس از کنگره بیستم که انتقاد از دوران استالین را در دستور کار خود قرار داد، این هراسها تاثیر تکاندهنده نخستین خود را، بیش از همه برای کشورهای سوسیالیستی، از دست دادهاند.
دستاورد ادبی سولژنیتسین در این کتاب، دگرگون ساختن ماجرای یک روز بیحادثه در اردوگاهی نوعی به صورت نمادی از گذشته است، گذشتهای که هنوز پشت سر گذاشته نشده و به بیان هنری درنیامده است. با این که اردوگاهها اندکی از بسیار ویژگیهای دوران استالین را در بر میگیرند، اما نویسنده با این تصویر تیره و دلگیر زندگی اردوگاهی که ماهرانه ترسیم میکند، نمادی از زندگی هر روزه زمان حاکمیت استالین به دست میدهد. او آشکارا در این راه کامیاب بوده است، چرا که در برخورد هنرمندانه با موضوع این پرسشها را مطرح میسازد: این دوران چه خواستههایی را بر مردمانش تحمیل کرده است؟ چه کسی موجودیت انسانی خویش را به اثبات رسانیده است؟ چه کسی شأن و تمامیت انسانی خویش را حفظ کرده است؟ چه کسی از مهلکه جان بدر برده است و چگونه؟ چه کسی به گوهر انسانی خویش پایبند بوده است؟ این انسانیت در کجاها خدشهدار شده، در هم شکسته و لگدکوب شده است؟ وفاداری بیچون و چرای نویسنده به چارچوب تنگ زندگی اردوگاهی، آنهم به صورت عریان و بیواسطهاش، این امکان را به او میدهد که پرسش خود را یکجا هم به بیانی کلی و هم به گونهای مشخص با ما در میان گذارد. گریز راههای سیاسی یا اجتماعی که زندگی در برابر انسانهای زنده قرار میدهد، گریز راههای که پیوسته در حال تغییراند، در نهاد موضوعی که نویسنده مطرح میکند نادیده انگاشته میشوند. در حالی که پایداری یا زوال که همان بودن یا نبودن عینی آدمهای زنده است، نمودی صریح پیدا میکنند، آنچنان که هر تصمیمی که به تنهایی گرفته میشود تا سطح یک تعمیم منطبق با واقعیت فرا میرود و به صورت نمونهای بارز، خود مینماید.
تشکل داستان به تمامی و جزئیات آن برای همین منظور به کار گرفته شده است. برشی که از زندگی روزمره اردوگاه پیش چشم ماست، آنچنان که آدم اصلی در پایان داستان بر آن تاکید میکند، نشانگر روزی «خوب» در زندگی اردوگاهی است. و در واقع هیچ حادثه بخصوص، هیچ شرارت فوقالعادهای در آنروز اتفاق نمیافتد. ما شاهد نظم عادی اردوگاه و واکنشهای نوعی ساکنان آن بر اساس همان نظم هستیم. از این رهگذر نویسنده به مسائل عمده و مهم اشارهای میکند و میگذرد و این دیگر بر عهده تخیل خواننده است که مصائب عظیمتری را که بر آدمها رفته به تصور درآورد. این وسواس در تمرکز بر موضوعات اصلی دقیقا با شیوه بشدت صرفهجویانه محاکمات جور و هماهنگ است. از دنیای بیرون اردوگاه تنها آن عناصری نشان داده میشود که تاثیری ناگزیر بر زندگی آدمهای دربند دارد، از دنیای عاطفی این آدمها، آنهم به زیانی قابل فهم و سرراست، تنها به آن واکنشهایی پرداخته میشود که با گوهر انسانی آنها پیوندی مستقیم دارد ـ و حتی در این مقوله هم از اطناب نشانی نیست. بدین سان، این اثر ـ که اگرچه نمیتوان آنرا داستانی نماد گرایانه انگاشت ـ میتواند تاثیر ژرف نمادینی از خود بجا بگذارد، و این چنین است که مسائل هر روزه دوران استالین ـ حتی اگر در نگاه نخست هیچ وجه مشترکی با زندگی اردوگاهی نداشته باشند ـ به تلویح در این روایت شرح داده میشوند. حتی این اجمال بینهایت انتزاعی نوشته سولژنیتسین نشان میدهد که این اثر به لحاظ شیوه یک داستان بلند، یه نوولا (Novella) است و نه یک رمان (با اینکه این صورت ادبی میتواند کوتاه باشد) و این در حالی است که نویسنده میکوشد در خلال توصیف عینی خود به گستردهترین تمامیت ممکن و تاثیر و تاثری متقابل میان آدمهای نوعی در جهت غنا بخشیدن به سرشتها و سرنوشتهای آنان دست یابد. سولژنیتسین آگاهانه از هرگونه فرانگری پرهیز میکند. زندگی اردوگاه همچون وضعیتی پایدار باز نموده میشود. چند اشاره گذرا که به زندگی پیش از محکومیت افراد میشود، سربسته و مبهم است و رهایی از اردوگاه را کسی به خواب هم نمیبیند. در مورد آدم اصلی تنها بر این نکته تاکید میشود که شهر و دیار او در مدت زندانی شدنش بسیار تغییر کرده است و این که بازگشت به دنیای مالوف و آشنای گذشته به هیچ رو برای او ممکن نیست. این نیز پرتافتادگی اردوگاه را از زندگی واقعی بیشتر قوت میبخشد. بدین سان چشمانداز آینده از هر سو تیره و تار مینماید. آنچه قابل روئیت است روزهایی است یکنواخت، روزهایی که بد یا خوب سپری میشوند، اما هیچ تفاوت عمدهای با یکدیگر ندارند. در بازنمایی گذشته نیز به همین سان صرفهجویی میشود. جسته و گریخته اشارههایی که نویسنده به چگونگی گرفتار شدن پارهای آدمهای داستان دارد، اشاراتی صریح در قالب عباراتی خشک و بیطرفانه، خودسرانگی احکامی را که از محاکم اداری، شهری و نظامی صادر شدهاند، آشکار میکند. از مسائل عمده سیاسی ، فیالمثل از محاکمات بزرگ سخنی بر زبان آورده نمیشود، واقعیتها را ظلمات گذشته در خود فرو بده است. حتی از بیعدالتی تبعید هم که درچند مورد ذکری از آن به میان میآید، مستقیما انتقاد نمیشود، بلکه بیشتر به صورت واقعیتی تلخ، پیشفرض ناچار پذیرفته شدهی این هستی اردوگاهی باز نمود میشود. هر آنچه میتواند و باید پرداختن به آن وظیفه رمانها و درامهای آینده باشد در اینجا آگاهانه از قلم نویسنده میافتد. در این ویژگی ما تشابهی صوری، صرفا صوری، به لحاظ شیوه یا صورتی از داستان که پیشتر به آن پرداختهایم (نوولا) مییابیم. این به معنای واپس نشستن و ناتوانی در انتخاب صورتهای گسترده داستانی نیست، بلکه کشف آغازین واقعیتی است که صورتهای گسترده در خور خود را طلب میکند .
امروز دنیای سوسیالیسم در شب تاریک نوزایش مارکسیسم درنگ کرده است، آن نوزایشی که وظیفهاش نه تنها امحاء کژدیسگیهای زمانه استالین و سمتگیری بسوی آینده است، بلکه فراتر از آن، قابلیت دربرگیرندگی واقعیتهای تازه در کنار روشهای کهنه ـ نومارکسیسم اصلی است . در ادبیات رآلیسم اجتماعی همین وظیفه را به عهده دارد. ادامه آنچه در دوران استالین ستایش میشد و آنرا رآلیسم اجتماعی قلمداد میکردند، کار بیهودهای است. اما با این حال من معتقدم این نیز خطاست که با پذیرفتن هر آنچه در اروپای غربی پیدا میشود، از اکسپرسیونیسم گرفته تا فوتوریسم و با گذاشتن نام نئورآلیسم بر آنها و انداختن صفت اجتماعی، رآلیسم اجتماعی را دچار مرگی نابهنگام سازیم. اگر نویسندگان سوسیالیست بر آن شوند که وظیفه خویش را مورد مداقه قرار دهند، اگر بار دیگر در رویارویی با مسائل بزرگ زمان حال مسئولیت هنرمندانهای را که بر عهده آنهاست، احساس کنند، نیروهای عظیم از بند رها شده و در راستای دستیابی به ادبیات اجتماعی به مفهوم والا و بایسته آن به جریان خواهند افتاد. در این روند دگرگونی و نوشوندگی که رو بر تافتن بیدرنگ از رآلیسم اجتماعی زمان استالین را ایجاب میکند، نقش راهگشا و راهیاب در مسیری که به سوی آینده میرود از آن سولژنیتسین و داستان اوست . البته نویسندگانی از این دست که طلایهدار یک دوران شکوفایی در ادبیات بشمار میآیند، بیآنکه اثارشان مزیت هنری ویژهای را دارا باشد از فضیلت تقدم برخوردار خواهند بود. لیلو (Lillo) و پس از او دیدروبه عنوان نخستین کاشفان درام بورژوایی، نمونههای بارز این دسته از نویسندگانند. با اینحال، جایگاه تاریخی سولژنیتسین با آنها تفاوت دارد. زمانی که دیدرو از جنبههای نظری، شرایط اجتماعی را در قلب علایق نمایشنامهنویسی خود جای داد، به لحاظ درونمایه باب تازهای را بر روی تراژدی گشود، کممایگی دارمهایش از اهمیت نقش پیشروی او نمیکاهد. این ویژگی صرفا به شناخت انتزاعی این نویسنده از موضوعاتش مربوط و محدود میشود. اما سهم سولژنیتسین را به لحاظ درونمایه ادبی کارش نمیتوان با آنها مقایسه کرد. برعکس، کیفیت نگارش او در پرداختن به واقعیت روزاروز زمانه استالین و شقوقی از زندگی انسان که در برخورد با مسئله مرگ و زندگی، تاب آوردن یا از پای درآمدن، پیش چشم ما میگذارد، حرفی و سخنی نو است. اردوگاه کار اجباری نمادی است از زندگی هر روزه در دوران حاکمیت استالین، و دستاورد سولژنیتسین پرداختن تصویری است از خود زندگی اردوگاهی به صورت ماجرایی فرعی با کلیتی که هر آنچه برای عملکرد جمعی یا فردی در زمان حال اهمیت دارد، همچون پیشدرآمدی ناگزیر برای شناخت همان زمان حال، در آن باز نموده میشود.
برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید.
new painting by Seema Sardarzehi
نقاشی های جدید توسط خانم سیما سردارزهی
آن مرد عکس نداشت
صبح روز پنج شنبه موسیقی بلوچ یکی دیگر از اساتیدش را از دست داد ، امسال سال خوبی برای اهالی موسیقی بلوچ نبوده ، بعد از درگذشت ماشالله بامری و دینارزهی اینبار قرعه مرگ به نام موسی بلوچ افتاد تا مرگ هم دلیلی شود بر دلایل عقب ماندگی و مهجور ماندن موسیقی اصیل بلوچ ،بعد از ظهر پنجشنبه بود که خبر مرگ موسی بلوچ به رسانه ها رسید و بهت و ناباوری هنرمندان موسیقی و دوستداران هنر در سیستان و بلوچستان را فرا گرفت.
رسانه ها از موسی بلوچ به عنوان هنرمندی ملی و بین المللی یاد کرده اند و اظهار داشته اند که وی در کشورهایی نظیر فرانسه، ایتالیا، آلمان، سوئد و نروژ برنامه اجرا کرده ، علاوه بر این اظهار داشته اند که وی در دوران فعالیت خود در جشنواره های مختلفی در داخل و خارج از کشور شرکت کرده و آخرین حضورش هم در جشنواره موسیقی کار در تهران بوده است.
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی هم که همیشه در هنگام مرگ به سراغ هنرمندان می آید این بار نیز در اعلام خبر به خبرگزاری ایرنای استانی پیش دستی کرده تا با اعلام این خبر بر عملکرد نداشته خود صحه بگذارد، دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی در استان هم برای موسی سنگ تمام گذاشته و به جای تصویر موسی بلوچ از تصویر استاد ماشالله بامری استفاده کرده تا بدینوسیله از زحمات موسی بلوچ بهتر قدر دانی شود، البته ناگفته نماند که ایرنای مرکزی برای از خجالت در آمدن این هنرمند فقید از تصویری که احتمالا" برگرفته شده از یک فیلم بی کیفیت است استفاده کرده ( تصویری که در بالا مشاهده می کنید) و این موضوع جای تقدیر و تشکر دارد تا حداقل با نشان دادن این تصویر شطرنجی اگر کسی آن مرحوم را قبلا" در جایی دیده ، یک بار دیگر تجدید خاطره ای شود و به یاد آن روزهایی بیفتند که موسی با نفس خستگی ناپذیر خود بر دونلی می نازید و می نوازید.
حال سوال پیش می آید که چطور از این هنرمند بین المللی هیچ تصویری در اختیار رسانه ها نیست ؟ دل هر هنردوستی به درد می آید از این همه نا مهربانی با سرمایه های موسیقی بلوچ ، از این همه حق نشناسی در حق کسانی که نان را از جایی دیگر می آوردند و کار را برای دیگری می کردند.
مرحوم استاد کمال خان
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهی جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهی کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
عطار
دل از سنگ باید که از درد عشق
فریدون مشیری
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
که جز غم در این چنگ آهنگ نیست
به لب جز سرود امیدم نبود
مرا بانگ این چنگ خاموش کرد
چنان دل به آهنگ او خو گرفت
که آهنگ خود را فراموش کرد
نمی دانم این چنگی سرونوشت
چه می خواهد از جان فرسوده ام
کجا می کشانندم این نغمه ها
که یکدم نخواهند آسوده ام
دل از این جهان بر گرفتم دریغ
هنوزم به جان آتش عشق اوست
در این واپسین لحظه زندگی
هنوزم در این سینه یک آرزوست
دلم کرده امشب هوای شراب
شرابی که از جان برآرد خروش
شرابی که بینم در آن رقص مرگ
شرابی که هرگز نیابم بهوش
مگر وارهم از غم عشق او
مگر نشنوم بانگ این چنگ را
همه زندگی نغمه ماتم است
نمی خواهم این ناخوش آهنگ را
سچکیں امیت
سچکیں امیت
(یحیی حاجی)
عشقءِ سہریں بوگانی سرءِ داغ شےءَ سگتگ
ھانلءِ وشــــیں دابانی تبد ءُ لــــــوارئے منئــتگ
چاکـــــرءِ بوجیگءِ ننــــــگار چولانی زرءَ پرشتگ
ھانــــــیءِ قدح ئیــــں چمــــانی دریاءَ بکتــــگ
لـــــڈگءَ گـــــراگءِ رواجانی صد ســـتا کـرزیت
کہ کبــــــکءِ نرمیــں رواجـانی ادائــــے سکتگ
حاجی ءَ ھم بہشت ءِ سچکیں امیتانی حـاطرءَ
حداءِ راضـــیءَ سیہ ئیں سنگانی جائے چکتگ
لــــوٹگءَ مہـــــرءِ گنـــوکانی یحیی بگر جستءَ
سرودءَ زھیـــــریں دلءِ جولانکــیءَ چـے نکتگ
۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔
مِـیــد و توپان
اکبر بارکزیی
مِـیــد و توپان
منی یکدار گار اِنت
زِر انت توپان و گوات انت هِیرّ و هار انت
تـَلاریں شَرتگاں گرند و غبار اِنت
زُرُمبشے وَجـَـگاّ و توار اِنت
زِر اِنت پمن نهار انت
منی یکدار گار انت
مناں مَستیں زر ءِ مَستیں توار انت
منی یکدار دیهانی دَپار انت
سگاری چـَؤل و گـَـوَرمانی شکار اِنت
سَروں بیهوش و سار انت
مــنــی یــکــدار گار اِنت
تهاروکی ءَ هر کـُنـڈ ءَ روان انت
گــُش ئے دنیا گوں دن ءَ دِران انت
چو جاتیگ ءَ که هپتار ءَ سوار انت
شپ انت لـُنج و تهار انت
منی یکدار گار اِنت
کـَپان انت ، تتران انت لـُڈگ ءَ انت
زر ءِ زیر ءَ روان انت بـُڈگ ءَ انت
زر ءِ زور انت که چو کبر ءَ تهار انت
بـَدیں مرک ءِ ودار انت
منی یکدار گار اِنت
گـَـل انت پاگاس و دیهاں دیم تهاریں
هــَـڑکـّه و شـُدیگ ، مردم شکاریں
چالیشاں مرچی هامین انت بهار انت
په من دنیا تهار انت
منی یکدار گار اِنت
په من رهچار انت دیبانی گیاب ءِ
گـل و پر کیپیں ورنایی تیاب ءِ
بدن بے زند و ساهوں بـَڈ و بار انت
بلے زردوں شزار انت
منی یکدار گار اِنت
اے شَرتگ مئے ته لرزیننت پاداں
دل ءِ آهر وتی گِندیت مراداں
اگں مرچی نپس تَنک و شدار انت
دیار و بے دیار انت
منی یکدار گار اِنت
فارین پالیسی: ارتباط موساد با جندالله در لباس ماموران سیا
فارین پالیسی در این گزارش نوشته است که مأموران موساد اسرائیل آزادانه خود را نیروهای اطلاعاتی آمریکا جا میزدند و با عوامل جندالله و نیروهای دیگر در اروپا و نقاط دیگری تماس میگرفتند و آنها را برای دست زدن به اقداماتی علیه جمهوری اسلامی ایران تشویق میکردند.
فارین پالیسی در این گزارش که آن را در شماره جمعه خود منتشر کرده است، به بخشی از عصبانیت شدید مقامات اطلاعاتی و سیاسی آمریکا علیه اسرائیل بر سر عملیاتی که نیروهای موساد اسرائیل آن را آزادانه در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ در اروپا و دیگر نقاطی در جهان با قالب کردن خود به عنوان نیروهای اطلاعاتی آمریکایی انجام میدادند، اشاره کرده است.
فارین پالیسی نوشته است که بخش زیادی از این تماسها در بریتانیا میان نیروهای اطلاعاتی اسرائیل با بلوچها انجام میشد و اسرائیلیها خود را نیروهای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا جا زده بودند؛ هم از گذرنامه آمریکایی بهره میبردند؛ هم دلار میدادند و هم اینکه به عواملی که با آنها در تماس بودند، میگفتند که این همکاری آنها برای آمریکاییها انجام میشود.
فارین پالیسی مدعی است گزارش خود را با استناد به یک تحقیق براساس شواهدی از شش نفر از نیروهای اطلاعاتی «کنونی» و پیشین آمریکایی منتشر کرده است، که دو نفر آنها کسانی معرفی شدهاند که به خوبی از گزارشهای محرمانه یاد شده آگاهی داشتهاند؛ یا خود در سیا بودهاند یا اینکه برای نهادهای اطلاعاتی دیگر آمریکا، وظیفه نظارت بر سیا را در دست داشتهاند.
این نشریه به نقل از یک مقام اطلاعاتی آمریکایی میافزاید که مقامات آمریکا معتقد بودند که اقدامات اسرائیلیها آمریکا را به خطر میاندازد ولی «اسرائیلیها باکی از به خطر انداختن آمریکاییها نداشتند و حتی اقدامات خود را علنی انجام میدادند و اصلاً به اینکه آمریکا چه فکری میکند، اهمیت نمیدادند».
فارین پالیسی مینویسد که آمریکاییها از این اقدامات عوامل اطلاعاتی اسرائیل بشدت عصبانی بودند تا جایی که دو گزارش ویژه در باره آن پس از رسیدن به دست بلند پایهترین مقامات اطلاعاتی آمریکا، در اواخر ریاست جمهوری جرج بوش، به دست خود او داده شد.
فارین پالیسی مینویسد که خشم مقامات آمریکایی و آقای جرج بوش بویژه بخاطر نگرانی از آینده روابط لرزان میان آمریکا و پاکستان بود زیرا قسمت زیادی از عملیات «جندالله» از طریق مقرهای آنها در خاک پاکستان صورت میگرفت.
این نشریه مدعی است که در حالی آمریکا برقراری رابطه با نیروهای «جندالله» را برای عوامل اطلاعاتی خود ممنوع کرده بود که اسرائیلیها شیوه دیگری در پیش گرفته بودند.
این گزارش فارین پالیسی بویژه به برنامه ریزیهای موساد برای تشویق نیروهای بلوچ عضو گروه «جند الله» به رهبری عبدالمالک ریگی اشاره دارد و مدعی است که در برخی از این اقدامات، مردم و نیروهای سپاه پاسداران در ایران کشته میشدند.
فارین پالیسی مدعی است که جرج بوش و دولت او علیرغم عصبانیت از موساد نمیتوانستند چندان کاری انجام دهند.
بنوشته این نشریه، وضع در زمانی دستخوش تغییر شد که ریاست جمهوری جرج بوش به پایان رسید و اندک زمانی پس از روی کار آمدن باراک اوباما، آمریکا گروه «جندالله» را در فهرست سیاه گروههای تروریستی قرار داد و برخی از همکاریهای «کلیدی» اطلاعاتی را با اسرائیل قطع کرد.
ژنرال جو هور، فرمانده پیشین نیروهای ستاد مرکزی ارتش آمریکا به این نشریه گفته است که تنها سخن از یک عملیات اسرائیلی خطرناک نیست بلکه اقداماتی بسیار تهدیدآمیز در میان است. او گفته است که اسرائیل «با آتش بازی میکند و آمریکا چه بخواهد چه نه، وارد برنامههای عملیاتی محرمانه آنها شده است».
نویسنده گزارش مدعی است که یک مقام دیگر اطلاعاتی آمریکا به او گفته است که «اسرائیل میبایست در کنار آمریکا عمل کند نه در برابر آمریکا...».
فارین پالیسی میگوید که برای تعیین میزان درستی یا نادرستی این گزارش به دولتهای اسرائیل و آمریکا، بویژه سیا، مراجعه کرده است اما آنها همگی سکوت را ترجیح دادند.
در همین حال، این نشریه میگوید که پس از آن دوره، همکاریهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل دوباره بهبود یافته است و دو کشور در مقابله با برنامه هستهای ایران تنگاتنگ در کنار یکدیگر کار میکنند اما یک مقام اطلاعاتی آمریکا در این زمینه گفته است که کار آمریکا در این زمینه، بدور از سر و صدا انجام میشود و «ما سوء قصدهای سیاسی انجام نمیدهیم». به گفته این مقام اطلاعاتی، مواردی که آمریکا با اسرائیل همکاری اطلاعاتی میکند جنبههای فنی برنامه هستهای ایران است و به زیرساختهای اقتصادی، و سران نظامی و سیاسی ایران مربوط نیست.
این گزارش فارین پالیسی چند روز پس از ترور مهندس شیمی، مصطفی احمدی روشن، معاون تأسیسات غنی سازی اورانیوم نطنز ایران، منتشر شده است؛ قتل دیگری که رهبر جمهوری اسلامی ایران آن را به طور یقین به دستگاههای اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا نسبت داده است.
رسانههای اسرائیلی یادآور شدهاند که نویسنده این گزارش برای فارین پالیسی آقای مارک پری است که در دورهای پانزده ساله، در بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۴، مشاور غیر رسمی یاسر عرفات، رهبر وقت سازمان آزادیبخش فلسطین و رییس تشکیلات فلسطینی، در امور آمریکا و غرب نیز محسوب میشد و آقای مایک پری همواره در مناظرههای تلویزیونی در شبکههای غربی، دیدگاههای ضد اسرائیلی داشته است.
radiofarda.com
'موساد در قالب سیا با جندالله همکاری می کرد'
'موساد در قالب سیا با جندالله همکاری می کرد'
آقای پری می گوید که هیجده ماه برای تهیه گزارش خود تحقیق کرده است
مارک پری، تحلیلگر سیاست خارجی آمریکا می گوید که ماموران موساد با معرفی کردن خود در قالب ماموران سیا (سازمان اطلاعاتی آمریکا) به استخدام اعضای گروه جندالله پرداخته اند.
آقای پری (روز شنبه ۱۴ ژانویه - ۲۴ دی) در گفتگو با بیبیسی فارسی گفت که تحقیقات ۱۸ ماهه او نشان می دهد که ماموران سازمان اطلاعات اسرائیل (موساد) با معرفی کردن خود به عنوان مامور اطلاعاتی آمریکا (سیا) با اعضای گروه جندالله ارتباط برقرار کرده و تلاش کرده اند که آنها را استخدام کنند.
آقای پری که نتایج تحقیقات خود را در مجله فارن پالیسی (سیاست خارجی) منتشر کرده مدعی است که این اطلاعات را در میان یادداشت های سازمان اطلاعاتی آمریکا یافته که در سال پایانی دوره ریاست جمهوری جرج دبیلو بوش، رئیس جمهوری سابق آمریکا، نوشته شده اند.
با این حال روزنامه اسرائیلی هاآرتص، امروز (شنبه ۱۴ ژانویه - ۲۴ دی) به نقل از مقام های اسرائیلی عنوان کرد که ادعاهای آقای پری "اساسا غیر واقعی" است.
آقای پری این عملیات موساد را تحت عنوان عملیات "فالس فلگ" (پرچم دروغین) عنوان کرده و می گوید که ماموران اسرائیلی با پنهان کردن هویت سازمان خود از عنوان مامور آمریکایی سیا استفاده کرده اند.
مشروح گفتگو با مارک پری، تحلیلگر امور سیاست خارجی آمریکا و محقق تاریخی را در زیر بخوانید.
شما چقدر به صحت و درستی اطلاعات جمع آوری شده در گزارشی که منتشر کردید، اطمینان دارید؟
وجهه و اعتبار من به منابعی که از اونها کسب اطلاعات کردم، بستگی دارد. اگر آنها به من اطلاعات غلط بدهند (دروغ بگویند)، صحت کار من به عنوان یک خبرنگار زیر سوال می رود و حرفه من به عنوان یک نویسنده، خبرنگار و تحلیلگر پایان خواهد یافت.
من اطمینان کامل دارم که منابع حقیقت را به من گقته اند و این عملیات انجام گرفته است. درباره این گزارش شایعه های زیادی مطرح شده که مثلا مارک پری را کاخ سفید دعوت کرده و این اطلاعات را در اختیارش گذاشته و یا اینکه چرا حالا این گزارش منتشر شده است؟ اما واقعیت این است که زمان انتشار این گزارش خیلی اتفاقی بود.
من اصلا قصد نداشتم این گزارش را پیش از تایید نهایی آن منتشر کنم و اتفاقا تایید آن را با کمال تعجب عصر روز جمعه دریافت کردم. اما باز هم گزارش را منتشر نکردم و صبر کردم. فرصتی به کشورم دادم که درباره اش اگر جوابی دارد رسما اعلام کند. آنها جوابی ندادن اما مخالفتی هم نکردند.
بشنوید: گزارش رادیویی گفتگو با مارک پری، روزنامه نگار
گفتگو با مارک پری، روزنامه نگار
گفتگو با مارک پری، روزنامه نگار
برای پخش این فایل، نرم افزار "جاوا اسکریپت" باید فعال شود و تازه ترین نسخه "فلش" نیز نصب شده باشد
امروز همزمان با انتشار گزارش شما، یک مقام اسرائیلی در روزنامه هاآرتص اعلام کرده که ادعای مطرح شده در این گزارش "بی اساس و غیر واقع" است، شما چه پاسخی برای این تکذیبیه دارید؟
من خیلی تعجب می کردم اگر می گفتند که گزارش مارک پری صد در صد درست است. یا مثلا اعلام کنند که ما همیشه خودمان را به عنوان اعضای سیا جا می زنیم و اصلا نگران روابط استراتژیک مان با آمریکا نیستیم.
گزارش هاآرتص را امروز خواندم و اصلا هم برایم تعجب آور نبود. آشکار است که آنها می گویند حقیقت نداشته است. اما چیزی که جالب است این است که این موضوع را قویا تکذیب نکردند. من دوستان زیادی در روزنامه های اسراییلی دارم و با لحن آنها آشنا هستم و با کسانی که در موساد کار می کردند صحبت کردم. آنچه که از این گزارش به نظر می رسد این است که آنها کمی شرمنده هستند. آنها برای دفاع از کشورشان هر کاری می کنند و حق هم دارند اما این عملیات نتیجه منفی در بر خواهد داشت.
شما از این عملیات موساد به عنوان "پرچم دروغین" نام بردید. در مورد این عملیات و سابقه استفاده از این روش چه اطلاعاتی دارید؟
عملیات "پرچم دروغین" همیشه مورد استفاده بوده و اسراییلی ها هم پیش تر از این نوع عملیات استفاده کرده اند. آنها خودشان را به عنوان آمریکایی جا زده اند. حتی در کشور خودمان آمریکا، ما هم پیش تر در این باره به آنها شکایت کردیم و خواهش کرده ایم این کار را انجام ندهند. این کار بیشتر در زمان جنگ سرد متداول بود که می توانستند خودشان را به جای عامل خارجی جا بزنند که ببینند واکنش دشمن چیست. اما امروز من مطمئن نیستم که چقدر از این روش استفاده می شود. من مامور اطلاعات نیستم. اما در حین تهیه این گزارش وقتی به منابع خودم موضوع را توضیح می دادم برای آنها خیلی عجیب نبود.
فکر می کنید فاش شدن این اطلاعات چه تاثیری بر همکاری های آمریکا و اسرائیل دست کم در سطح اطلاعاتی خواهد داشت؟
من تحقیقاتی را درباره جنگ جهانی دوم انجام داده ام و آنچه که در این تحقیقات متوجه شدم این بود که در جلسات بین متحدین گاهی درگیری های خیلی جدی هم رخ می داده اما در نهایت هر دو طرف با هم همکاری می کردند. در این مورد هم فرقی نمی کند. آمریکا و اسراییل دوستان استراتژیک یکدیگر هستند و این واقعیت تغییری نخواهد کرد.
با توجه به تمرکز تحقیق شما بر موساد و جندالله، آیا تحقیقاتتان در مورد نحوه دستگیری عبدالمالک ریگی، رهبر سابق جندالله هم بود؟
در آن زمان ایران اعلام کرد که آقای ریگی را در مسیر پروازش از دبی به قرقیزستان دستگیر کرده است. من تلاش خودم را کردم که نشان دهم این واقعیت داشته است. اما خیلی سخت است که اطلاعات درباره یک فرود اجباری هواپیما را مخفی نگهداشت. من موفق نشدم تاییدی برای صحت این موضوع دریافت کنم. اما آنچه برای من مورد تایید قرار گرفت این بود که پاکستانی ها بر اساس درخواست ایرانی ها آقای ریگی را دستگیر کرده بودند. آنها هم او را به عنوان یک تروریست می شناسند و دولت پاکستان به آمریکا اعلام کرد که قرار است او را به ایرانی ها تحویل دهد و آمریکایی ها هم مخالفتی نشان ندادند.
من فکر می کنم احتمال درست بودن این سناریو بیشتر است. دست کم به این دلیل که پاکستان نمی خواهد جندالله عملیاتی را از داخل کشورش علیه ایران انجام دهد. این کار یک اقدام جنگی محسوب می شود و پاکستان می خواهد رابطه خوبی با ایران داشته باشد و تحویل دادن آقای ریگی به ایران می توانست نشانگر "حسن نیت" پاکستان باشد.
«موسی بلوچ» رفت و موسیقی بلوچ از نفس افتاد!
«موسی بلوچ» رفت و موسیقی بلوچ از نفس افتاد!
تا پا بر عرصه صحنه می گذاشت و «دونلی» بر لب؛ انگار که همه را جان می داد این جادوگر جوان موسیقی بلوچستان و وقتی نفس قدرتمندش را بر ساز می افزود دیگر کس را مجال گفتن نبود چه برسد به رفتن و یا پایان یافتن.
«موسی بلوچ» دونلی نواز(دونی نواز) نامی بلوچستان را مرد نفس طلایی موسیقی لقب نهاده بودند اما چه زود در آغاز دهه چهارم زندگی از نفس افتاد و به دنبال یک واقع تلخ و تاسف بار با رفتن موسی بلوچ موسیقی بلوچ نیز از نفس افتاد.
سال90 را شاید بتوان یکی از سالهای بسیار بد برای هنرمندان آنهم مفاخر موسیقی بلوچ قلمداد نمود چرا که چند تن از اساتید صاحب سبک و مفاخر ارزشمند این هنر مردمی و پرطرفدار در همین سال و با فواصل نسبتاً نزدیک به هم به دیار باقی شتافتند.
استاد غلام قادر دینارزهی،استاد ماشالله بامری،استاد مجید بن و بلاخره موسی بلوچ از جمله اساتید صاحب سبک و نام؛ یکی در موسیقی کلاسیک ،دیگری موسیقی فلکولور،یکی هم در موسیقی درمانی و نواحی و بلاخره موسی بلوچ نیز در سبک حماسی و فلکولور بودند که یکی پس از دیگری موسیقی و هنرمندان بلوچستان را دست تنها گذاشتند.
وقتی استاد شیرمحمد اسپندار هنرمند «دونلی« نواز بین المللی بلوچستان توسط اهالی فرهنگ و هنر استان سیستان و بلوچستان به کشور معرفی شد چه زود نام وی بر سر زبانها افتاد و طولی نکشید که نگاه اکثر هنرمندان بنام و برجسته ایران زمین به وی و هنر منحصر بفرد استاد دوخته شد.
اما پس از کشف این استاد بین المللی و ساز کمیابش دغدغه اکثر علاقمندان به موسیقی بلوچ و اهالی فرهنگ و هنر کشور نسبت به «دونلی« که یکی از آلات در خطر انقراض موسیقی ایران است؛ مشترک بود؛ اظهار نگرانی نسبت به زوال این ساز منحصربفرد و جذاب در ایران زمین؛ چرا که اسپندار را یگانه دونلی نوازی بلوچ می دانستند که چنین با تبحر و تسلط همزمان دو نی را می نواخت و در آن زمان به جزء از وی دیگری کسی نبود که چنین دقیق از چند و چون ساز دونلی آگاه باشد .
اکثر موسیقیدانان و هنرمندان برجسته و اساتید این فن در کشور قبل از ظهور موسی بلوچ این دغدغه در آنان بوجود آمده بود که بعد از استاد اسپندار ساز دونلی(دونی) بلوچستان برای همیشه خاموش خواهد ماند و نای و نوای دونلی دیگر گوش جهانیان را نخواهد نواخت اما تا موسی بلوچ در دهه هفتاد پا به عرصه گذاشت همه دغدغه های اهالی این فن و صاحب نظران موسیقی ایران زمین جای خود را به امیدواری داد که نفس های پرقدرت این جوان نه تنها ساز بادی دونلی را محفوظ و معصون خواهد گذاشت بلکه خواهد توانست با تربیت شاگردان جدید موسیقی دونلی را پرقدرت تر از همیشه زنده نگه دارد.
«موسی بلوچ» که از 15 سالگی به نواختن دونلی روی آورده به جزء شرکت در جشنواره های مختلف داخلی و کسب جوایز متعدد به اجرای برنامه درکشورهای فرانسه، ایتالیا، آلمان، سوئد و نروژ پرداخت و جوایز ارزنده مختلفی نیز کسب نمود وی همچنین آهنگ بیش از5 تئاتر استانی را ساخت و در همه موارد مقام نخست موسیقی متن را به خود اختصاص داد.
او امسال دو بار پایتخت نشینان کشورمان را به میهمانی سازش دعوت نمود یکی در بهار به مناسبت هفته فرهنگی سیستان و بلوچستان و آخرین بار نیز در تابستان امسال به مناسبت جشنواره آواهای کار هنر مستور خویش را به علاقه مندان موسیقی عرضه نمود.
اصحاب فرهنگ و هنر و علاقمندان موسیقی کشور هیچ وقت اجرای پر شور و هیجان و تک نوازی با تکنیک این هنرمند برجسته و فاخر را در برج میلاد ،خانه هنرمندان ،تالار بتهون و چند تالار بزرگ دیگر تهران فراموش نخواهند کرد اجرایی که ناظران و مخاطبان را چنان به وجد آورده بود تا موسی بلوچ برای چندمین بار به درخواست و احترام مردم به اجری برنامه بپردازد.
«بلوچ» در اردیبهشت ماه امسال به دعوت پژوهشگر و آهنگساز برجسته کشور محمد رضا درویشی مؤلف دایرةالمعارف سازهای ایران راهی تهران شد تا چند قطعه از آثارش را ضبط نماید.
این هنرمند خوش قریحه در دهه هفتاد وقتی در محضر استاد «نورمحمد نورل» موسیقیدان و خواننده صاحب نام کشور پاکستان قطعه ای را اجراء نمود نورل لب به تحسین از موسی و هنرش گشود و اظهار داشت: «در سینه این جوان بهترین ملودی های اصیل مکران نهفته است و وی باید قدر ببیند و روزی در صدر خواهد نشست.»
روز پنجشنبه 22 دی ماه خبر درگذشت موسی بلوچ مفاخر موسیقی و نوازنده چیره دست ساز «دونلی« در روستای «ملوران» بخش بنت از توابع شهرستان نیکشهر در استان سیستان و بلوچستان اهالی موسیقی کشور را داغدار کرد اما آنچه که ناگوارتر خود را در پس این ضایعه نمایان ساخت تن دادن مفاخر ارزشمند در پی کسب مخارج سنگین زندگی به مشاغلی خارج از توان و علاقه خویش مانند مسافر کشی! بود که اینچنین استعدادها را به کام مرگ می کشاند.
موسی بلوچ که می دانست نمی شود با موسیقی روزگار گذراند و چرخ اقتصاد خانواده را نمی توان از این طریق به حرکت در آورد دو سال پیش به شغل مسافر کشی روی آورد و تمامی اندوخته ها و افتخارات خویش را که از همین راه در جشنواره های خارجی و مراسم و محافل هنری بدست آورده بود خرج خودروی پراید نمود و مدتی تعلیم رانندگی دید تا اینگونه معیشت خانواده نه نفره خویش را تامین نماید.
موزیسین پر انرژی و مستعدی چون موسی که می توانست افتخار کشور خویش باشد و در حرفه خود به هنرنمایی و افتخار دست یابد اینگونه به سخت ترین و پرمخاطره ترین مشاغل تن داده و جان خود را از دست می دهد و اما هستند دیگر جوانان و سپید مویانی نخبه و اساتیدی برجسته در موسیقی بلوچستان که به چه مشاغل مشقت باری تن نمی دهند و به چه اموراتی که شایسته آنان نیست روی نمی آورند!
و هستند فراوان موسی هایی دیگر در فقر و بی توجهی از دنیا می روند و کم نیستند اساتیدی چون »مجید بن» یکی از بازمانده موسیقی درمانی که در بی خبری مطلق و در گوشه کلبه محقرانه خویش مظلومانه تسلیم مرگ می شوند.